-
۳۱
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 22:46
* امروز بالاخره آزمون SQL رو دادم !!! یه جورایی گند زدم اونم به شکل غیر ارادی ... حالا جریانش این بود که رو سیستمه من یه مشکلی بوجود اومد که اونم تقصیر یکی از بچه ها بود لامصب 3 دقیقه پشت سیستم نشست چند تا LOG IN پاک کرد من اومدم هرچی سعی کردم با VS کانکت نشد فکر کردم مشکل از سیستمه اصلا یادم نبود چک کنم این دوستم گند...
-
۳۰
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 23:55
* بعضی روزا آدم خسته میشه خیلی خسته , بعد یهو دلش میگیره خب آدمه دیگه احساس داره شادی هم داره اما بعضی وقتا شادیات یادت میره میدونی وجود دارن اما نمیبینیشون فقط دلت غصه میخواد ... این لحظه ها زود رد میشن اگه یکی بیاد بت یاد آوری کنه که غصه هاتو فراموش کن ... باید یکی رو داشته باشی که وقتی نا امیدی بت بگه اینجور نباش...
-
۲۹
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 03:08
* خوابم میاد مثل سگ :| چرا سگ ؟! نمیدونم ! ۲۵٪ درسم تموم نشد:| حالا هی پاشو برو انجمن آشغالیه شعر چرتو پرت گوش کن !!! ** من یه خاله دارم ۳ سال ازم بزرگتره بعد از اعلام نتایج ارشد بش نه زنگ زدم نه اس دادم ببینم تا کی میخواد یادم بیفته یه سراغی بگیره :| کمبود محبت گرفتم خو :( نامردیه *** داره باورم میشه تو پاک و مهربونی...
-
۲۸
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 14:59
یه مسئله ای هست به اسم ازدواج معضل شده این روزا ... هم بودنش هم نبودنش ... کاش همه چی زودتر بگذره اما به خوبی، خسته شدم اینقد که فکر کردم، برنامه ریزی کردم ، بابا این سن لعنتی عجب مزخرفه ... ارشد و دارم کار پیدا کردن انتخاب همسر (هم هست هم نیست) کلاسام ... آی خدا جون پس این واژه آرامش چیه تو فرهنگ لغت خو واسه منم...
-
27
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 00:59
هرچی اوضا سخت تر میشه منم سخت تر میشم ... حرف هیچکس مهم نیست افکاره من واسه بقیه رویاست اما واسه من یه واقعیته که تو دستام میبینمش ... خدایی دارم که قلبه شکستمو بش حواله میدم میدونم اوضا خوب نیست اما مهم نیس زندگیه دیگه ... سخته دارم له میشم ها اما بش اهمیت نمیدم !!!! پ.ن :: خودم و خودم و خودم شما هم اندکی ...
-
26
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 14:01
یه روز خوب میاد ... اگه نیومد خودم با پس گردنی میارمش والا... ناز میکنه!!
-
۲۵
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 00:01
دخمه / ژوزه ساراماگو: با خودمان می گوییم، عادت می کنیم و با صراحت زیادی، این جمله را تکرار می کنیم.آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد، این است که: "به چه قیمتی عادت می کنیم؟" خودم : اینکه آدم به خودش عادت کنه یه مصیبته به خوبی های این خود به بدی هاش ... به تنهایی هاش ... گاهی وقتا یاده یه چیزایی میفتم مثل امروز تمام...
-
۲۴
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 22:49
*دلم واسه خیلی ها تنگ میشه نمیدونم اونا هم همین حسو دارن ؟!!! البته فکر نکنم !!! میگن دل به دل راه داره ! پس کو چرا راهشو من نمیبینم ** برنامه نویسی پوستمو کنده ، با حاله ها اما خو سخته ، دارم یه برنامه مینویسم واسه یکی !خیلی دیتا بیسش بزرگه رسما روانی شدم !!!! *** واسه ارشد امروز فقط شبکه خوندم برنامم رو یکم درست...
-
علامات
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 15:23
* عجیبه !!! گاهی یک شمارنده قرمز تو صفحه میتونه بعضیا رو خیلی خوشحال کنه ، حتی آدمای بی توجه و بی اهمیت منشی مثل منو !! ** چند روز حسابی درس خوندم در حد پوکیدن !!! بجاش امروز هر کاری کردم بیش از یک صفحه مطالعه نداشتم یه دنیایی هست بش میگن دنیای بیخیالی ... آی حال میده
-
24
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 22:52
* خبر اول اینکه هنوز عینکی نشدم دکتره واسه 1 مهر نوبت داد !! و اما خبر دوم فردا نتایج آزاد ارشد میاد پیش بینی اینجانب :::: قبول نمیشم چون درسای آی تی رو خونده بودم و کنکور نرم افزاره دانشگاه آزاد رو دادم ** جالبه که بعضی آدما واست جالب باشن ولی تو واسه اونا جالب نباشی و بعضی آدما واسه تو جالب نباشن ولی واسه اونا جالب...
-
چشم
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 16:22
عصر باید برم چشم پزشکی شوخی که نیس هر بشری روزانه 14 ساعت پای سیستم باشه(الان بخاطر ارشد بی نهایت کم شده ) بقیه وقتشو هم یا کتاب بخونه یا فیلم ببینه آخرش همین بلا سرش میاد، بدبخت اسمش چشمه از رگ و خون و اینجور چیزاست (نمیدونم از چی دقیقا ساخته شده تو دبیرستان رشتم ریاضی بود آخه ! ) تیکه سنگ که نیست !!!!! امیدوارم...
-
جیغ
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 23:40
دلم میخواد جیغ بزنم !!! نطرم عوض شد هیچ چیز این اوضا خوب نیس ... هیچ...
-
23
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 22:53
* اوضاع خوبه ، همه چی خوب پیش میره خدا رو شکر !! ** یه داستان مزخرف گفتنی نیست اما ... یه دوستی دارم سال ها با هم بودیم خیلی سال پیش (بچه بودم و احمق ) شاید 2 سال ، شایدم 3 سال پیش اومد خونمون (معمولا زیاد میومد ) بین عکسا خانوادگیمون عکس یه پسر بود بش گفتم اینو میبینی من از این خوشم میاد نظرت چیه ؟ (یه دید بچه گانه...
-
بی مخاطب
جمعه 17 شهریورماه سال 1391 21:48
نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست !!! پ.ن : مخاطب خاص نداره، خوشم میاد ازش !!!
-
22
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 00:48
* با یکی از رتبه ارشدیا حرف زدم بیشتر منابعی رو که دارم منابع درستن ... زوم ذوم ضوم ظوم کردم رو ارشد ... میگیرمش امسال ... کتابا رو باز نکردم واسه خوندن از فردا شروع میشه ... رو کم کنی با خودم ** دارم از رو دفتر خط خالم خط تمرین میکنم خط نوشتاری !! تن هرچی خطاطه تو تاریخ داره تو گور میلرزه !!! تمرینامو خودم میبینم لذت...
-
21
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 14:16
نتایج ارشد اعلام شد و من قبول نشدم :(((( وقتی فهمیدم تا کلی همش گریه کردم هی روزگار چی میشد ارشد تهران میقبولیدم!! از همین وبلاگ رو میکنم به خدایی که اون بالاس بش میگم خدا لطفا خواهشا من سال دیگه ارشد قبول بشم :(((( اینقد دلم غصه داره ! از همین ثانیه و ساعت مثل خر درس میخونم :((( آخه بدبختی رشته آی تی هم دوس دارم که...
-
۲۰
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 15:30
* چقد بده اینکه آدم اطرافیانشو ببینه که دارن پیشرفت میکنن و خودش داره درجا میزنه ... یه جورایی آدم دلش میخواد با سر بره تو دیوار :( من تنها دختریم تو فامیلمون که این همه داغونم :( همه شاغلن اونم با حقوقای خوب !! البته داغون بودن بستگی به دید آدمای مختلف تعریفش فرق داره !!! واسه خودم مهم نیست ها یعنی خودمو مقایسه...
-
19
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 13:33
* در احوالات کادو تولد خریدن !!! بابا مردم کتاب بخونید خوب مگه نمیبینید سرانه کتابخانیه ایرانییا کمه (مسئولین میگن کمه به من چه!!! ) میخواستم واسه خالم کادو تولد بخرم اما اصلا اهل کتاب نیست البته هست ها اما از این رمان آبکیا یکی از افرادی که سرانه کتاب رو میاره پایین همین خاله منه !!!! موندم چی بخرم واسش !! عطر و از...
-
18
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 18:33
* اوف ف ف ف خدای من اینقد بدم میاد یکی بم زل بزنه !!! بابا آدمه حسابی مگه مرض داری خو!!! رفته بودم یه جا اینقد طرف زل زد بم عصبی شدم م م م م م مردم دیونن. همچین آدم خجالتی نیستم ها اما خو یکی بم زل بزنه عصبانی میشم تمرکزم نابود میشه ... ** 1نفر امروز بم گفتن که متخصصم :دی یکی گفت کارت خوبه یکی هم گفت من کاش جا تو بودم...
-
۱۷
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 16:50
* اون کار واسه من اوکی نشد ایشالله یه کاره بهتر... اما در کل واسه من خوب نبود واسه ۴ تا از دوستام خیلی اومد داشت به واسطه آشنایی من با این شرکت رایزنی های خوبی داشتن و یه تیم شدن واسه خوشون !! خلاصه کلی حسرت خوردم واسه خودم و ... ** برنامه ارشد با این ماه روزه اوضاع رو به هم ریخته آدم یا گرسنس یا خوابش میاد زندگی...
-
16
شنبه 10 تیرماه سال 1391 22:59
یکی از دوستام زنگ زد گفت واسم یه موقعیت کاری داره اما هیچ توضیحی نداد که چیه و چجوریه !!!!!! فردا باید باش حرف بزنم انقد نگرانم که حد نداره میترسم از شرایط یا اینکه نتونم یا اینکه ... تازشم من هر روز از 8 تا 12 کلاسای آموزشی خودمو میرم !!! یکی از کتابایی که واسه ارشد میخوندم رو داشتم نگا میکردم...چقد مثل آب خوردن شده...
-
15
جمعه 9 تیرماه سال 1391 20:05
امروز یه عالمه ه ه ه ه خندیدم ... یه دوستی دارم اسمش آناست ... واسه پروژه sql مجبور شدیم بمونیم آموزشگاه تا با دوستام روش کار کنیم ... ساعت 2 شده بوووود همه گرسنه بودیم... آنا گفت بچه ها من لواشک دارم میخورید؟ ما هم از خدا خواسته گفتیم : بلهههههههههههههه آنا هم 3 تا لواشک داد دستمون !! اولین تیکه رو گذاشتیم...
-
۱۴
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 14:44
خیلی چیزا هست که دوست دارم بنویسم خیلی اتفاقا اما خستم !!! میدونی (مخاطبش خودمم) دارم به این فک میکنم که چقدر به یه همراه نیاز دارم همه هم دوره ای هام یکی رو دارن ... کسی که از نظر روحی و فکری کمکشون کنه ولی من نه ... اینکه چقد تنهام ... نمیخوام برم تو فاز آه و ناله نه ... اما احساس میکنم به یکی نیاز دارم که از نظر...
-
۱۳
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 01:51
هی روزگار ... گاهی چقد دلم واسه خودم میسوزه ... یه وقتایی مثل همین حال حاضر... گناه دارم خو امیدوارم یه کم کمتر گند بزنم اوووووووووووووووووووووووووووووووف شانس هم نداریم!! یه بنده خدا پاکستانی اف//////////بی addم کرد , گند زدم بش با این اخلاقم ...از اخلاقم شانس نداشتیم
-
۱۲
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 22:46
* آخ کیف میده یکی که حالتو گرفته حالش گرفته بشه , اونم به شدتی که اشکش در بیاد , خدا روزی همه جوونا کنه بدجنس بازی نیست اما خب دلمو سوزونده بود حقش بود دلم خنک شد !!!!! ** این مدت خیلی اتفاقا افتاد یکیش اصلا خوب نبود اما میگذره مهم نیست ... خوشم نمیاد همش افسوس بخورم هر وقت هر جا گیر کنم سریع تغییر مسیر میدم در حال...
-
۱۱
جمعه 5 خردادماه سال 1391 00:18
این وب مال خودمه واسه حرفایی که نمیشه گفت ... واسه افکاری که من میگم مهمن ولی بقیه میگن غر غر اضافس ...واسه تصوراتی که اگه بقیه بدونن ناراحت میشن یا اگه نشن ناراحتت میکنن ... دلم نمیخواد دغدغه هام رو دلم تلنبار بشه میخوام بنویسمشون تا ازشون راحت بشم سبک بشم ... دلم میخواد جایی باشه که بیام بگم امروز فلان کارو انجام...
-
۱۰
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 13:35
مدت هاست سعی کردم خوب باشم ... دروغ نگم ... هرچند میتونم اما کسی رو نپیچونم هوشم رو واسه سرکیسه کردن کسی استفاده نکنم و البته حواسم هم به آدم زرنگای اطرافم جمع باشه که سو استفاده نکنن سعی کردم رو بازی کنم اما یه چند وقته دیگه خوشم نمیاد از اینقد صادق بودن ... آخه باعث شده زود فکرام لو بره ... یه جورایی صداقتم چشمام رو...
-
فاطمه و جودی
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 23:10
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و...
-
۹
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 00:26
خیلی وقتا به گذشته ها فکر میکنم به موقعیت هایی که از دست دادم ... به آدمایی که تو زندگیم باشون در تعامل بودم احساس رضایت نمیکنم از اشتباهاتم ، خوشحال نیستم ، حس میکنم بهایی که پرداختم زیاد بوده ، گاهی بدجور دلم میگیره و فقط یاد گذشته هاست که چشمام رو گریون میکنه ... * دارم از الان دعا میکنم واسه آخر تیر ماه اون موقع...
-
۸
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 00:21
چقد آدما بدن یا نمیدونم چقد من بدشانسم که از آدما بدیشونو جذب میکنم مهمونی بودم خونه مادر بزرگم خالم با بچه هاش اومدن چند تا تیکه درشت از دختر خالم خوردم که بدجور ناراحتم کرد دختر خالم از من کوچیکتره حیف دوسش دارم و گرنه ... اما با این حال ... تصمیم گرفتم روابطمو باش کم کنم اینجور که پیش برم کسی دیگه اطرافم نمیمونه...