خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

۱۴

خیلی چیزا هست که دوست دارم بنویسم خیلی اتفاقا  اما خستم !!! 

میدونی (مخاطبش خودمم) دارم به این فک میکنم که چقدر به یه همراه نیاز دارم همه هم دوره ای هام یکی رو دارن ... کسی که از نظر روحی و فکری کمکشون کنه ولی من نه ... اینکه چقد تنهام ... نمیخوام برم تو فاز آه و ناله نه ... اما احساس میکنم به یکی نیاز دارم که از نظر روحی حمایتم کنه قبلا اینجور نبودم یعنی اونقد انرژی داشتم که بقیه رو حمایت کنم اما یجورایی اطرافیانمو میبینم میگم چرا من نباید راحت تر این دوران رو بگذرونم !!!! 

۲۳ سالگی اوج انرژیه واسه من ، اما دارم واسه درس و تخصص و کار صرفش میکنم... روحم اذیت میشه تنها میمونه ... دلم میگیره این روزا
  

*   امروز رفتم یه جا واسه مصاحبه کار خیلی بد بود یعنی بد نبودا مزخرف بود .
تقصیر من نبود ها اما خب  ...   

نظرات 1 + ارسال نظر
Ni mA چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 14:46 http://darkknight.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد