خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

38

یکم دیگه تا ارشد مونده , دارم واسه آرزوم تلاش میکنم ... کاش سال دیگه این موقع دانشجو ارشد باشم خدایا روزانه امنیت میخوام

37

فامیل شیرازیا اومدن شانس با من بود ... اما اینجانب یه کلمه هم حرف نمیتونستم بزنم چرا ؟؟؟؟
خب معلومه صدا نداشتم :((((
کلاغ شدم رفت این ماه پاییزم منو نکشه ول نمیکنه والا ... درس خوندن تعطیل فقط سرفه سرفه سرفه ... ایشششش  آذر ماه میخوام آزمون آزمایشی مهستان بدم واییی که از الان استرس دارم امیدوارم رتبم خوب بشه بیش از حد تصورم خوب ... امیدوارم

36

رفتم مصاحبه دادم واسه کار :((((
چقد سخت بود :(((

بین 4 نفر من از همه بهتر بودم اما امیدی نیست :((((
خدایا نمیشه که بشه لطفا :((

وبلاگم شده همش التماسه خدا :(

35

منتظر چند تا از فامیلامونیم که از شیراز بیان اهواز کاشکی بیان خیلی دوسشون دارم ... شرط بندی کردم با خواهرم اون میگه نمیان من میگم میان

 نیان یه پیتزا میفتم بدبخت میشم اونم تو این اوضاع بده اقتصادی ... آخ آخ اقتصادی  ... آخ آخ بی پولی بد دردیه بد د د د د د د د د

34

دختر خالم داره ازدواج میکنه با پسری با تمام معیار های من :( خوش به حالش :(

حس حسودی دارم :(
من برنامم ازدواج نیس هرچند به شدت احساس تنهایی دارم هدفم فعلا ارشده اما میترسم از اینکه این آرزو باشه ... خدایا ارشد روزانه التمالس میکنم :(
میبینی که چقد دارم میخونم !!!