خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

76

مصاحبه رد شدم ....... از مهر حقوق نگرفتم و باید 3 میلیون و 300 بدم دانشگاه در حالی که فقط 2 هزار تومن تو حسابم دارم !!!


شرایط وحشناکه


از آرزو کردن خسته شدم این روزا خیلی پر  مشغله شدم ، خدا کمکم کنه از شر این دانشگاه خلاص بشم خوبه

 بعدا مینویسم

پاییز تمام شد بی عشق ... بی حادثه ... بی هیچ چیزی .....

75

رفتم یه شرکت بزرگ واسه مصاحبه کاری .... مرحله اول اوکی دادن .... 3 مرحله دیگه داره منتظرم.... نگرانم

اگه بشه چی میشه .... دارم مطالعه میکنم واسه موفقیت .... کمک لازم دارم از سمت خدا .... خدا کمک کن

74

مامانم رفته اصفهان ..... دندونم درد میکنه و به این اعتقاد داریم دندون درد از بی پولی بدتره

تو انتخاب موضوع پایاننامه مثل خر موندم و .....

زندگی آسونتر و تخصصی تر شده

خدایا کمک کن به ثبات و قدرت برسم

ممنون خدا


73

خرداد - فصل امتحانات -  خوشحالم بابت وجود خدا!!!


بابت اتفاقات ,  بابت دیدی که دارم خدا کمک کن لطفا امتحانا رو عالی بگذرونم
یادم نمیاد آرزو هایی که اینجا می نویسم درست بر آورده میشن با برعکس نمیدونم!!!!

امیدوارم درست براورده بشن!!!

این روزها به زبون خیلی فکر میکنم !!!

به کنترلش به قدرتش

واقعا زبان فوق العاده قدرت منده و انسان ها !!!

انسان ها موجودات خطرناکی اند ... خیلی خظرناک .... پناه بر خدا

من

خیلی وقته ننوشتم   

خیلی وقته غر نزدم اینجا  ... چند سال گذشته و من هر روز بزرگتر میشم ... پیر تر ... با تجربه تر ... و تنها تر  

 

خدای من واسم هر روز بزرگتر میشه ....