خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

ترس

ترس ... میترسم از روزای آینده ... از اتفاقای این چند وقت ... اشکایی که بند نمیاد ... زندگی خوبه اما ترس توش جاریه ... میلرزم از ضعفم از بی حامی بودن ... چقد خوبه آدم کسی رو داشته باشه که بش بگه نترس من هستم ... چقد خوبه آدم کسی رو داشته باشه ... بازم خدا رو شکر ... ممنونم خدا لطفا بیش از این بم برسون بهت نیاز دارم .

خرداد

این روزها ... این ساعت ها ... همش به این فکر می کنم که دنیا خیلی کوچیکه ... اما انگار فقط واسه من !