خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

۵۸

پدر و مادری دارم مهربون خدا رو شکر ... خواهر برادری مهربون خدا رو شکر ... سلامتی خودم و خانوادم خدا رو شکر ... شخصیت پدر و مادرم خدا رو شکر ...پاک بودنم هر چند تنهام هرچند ضعیفم اما بازم شکر ...  آرامش, خدا رو شکر  ... مرسی خدا جون بخاطر چیزایی که خیلی ها دوس دارن داشته باشن مرسی خدا جون اینا رو ازم نگیر اما کمکم کن باز هم داشته باشم این چند وقت از هر دری رفتم بسته بود
فراموشم نکن مثل آدمای اطرافم
تو بمون حداقل تو باش خدا

نمیشه

نمیدونم چرا از هر طرف میرم میخورم به دره بسته ... گاهی بعضی چیزا خیلی امیدوارم میکنه ذوق میکنم امیدوارانه چشم میدوزم بش که اتفاق بیفته اما نمیشه  ... با خودم میگم صلاح نبود واسه اینکه نابود نشم واسه اینکه دنیام سیاه تر از اینی که هست نشه ... اما آخه چرا اینقد بد بیاری !!!
همه خوبیا دنیا واسه بقیه غم و غصه ها واسه من ؟؟؟!!
پس عدالت کو ؟؟

کاش بدانی در واقع !

و کاش هرگز ندانی
مشقتِ شب‌های بی‌ تو را مانوس شدن
مرگی ‌ست هزار باره
محو شدنی غم انگیز
آرام آرام
بی‌ امان
و هزار باره..



نیکی‌ فیروزکوهی

قیصر

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال
عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال
بیچاره ی دچار تو را چاره جز تو چیست؟
چون مرگ، ناگزیری و تدبیر تو محال
ای عشق، ای سرشت من، ای سرنوشت من!
تقدیر من غم تو و تغییر تو محال

گذشتن ؟!!!!

برای از تو گذشتن
به هیچ چیز
نیاز ندارم
فقط چشم هایم را می بندم
و می گذرم!

** کاش گذشتن اینقد ساده بود !!!!!!
اصلا باید گذشت ؟!!
باید در اولین فرصت این چند روز رو بنویسم !