به اینکه نباشی عادت نکردم ... قسم خورده بودم اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه ... نمیشه ... چقد غصه گفتم که دریا بخوابه چقد گریه کردم نفهمم سرابه نفهمم کجامو نفهمم کجایی ... چقد با تو بودم تو عین جدایی قسم خورده بودم اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه ...
میدونم باید داستان اتفاقای این مدت رو بنویسم اما هنوز ذهنم مرتب نیست واسه نوشتن اما مینویسم !!
جمعه قراره یه آزمون استخدامی شرکت کنم خدا کنه قبول بشم واسم دعا کنید ... لطفا خدا آینده زندگیم بسته به این آزمونه بی پولی ... !