خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

دردل

احساسات بد حمله میارن ؛ امید از بین میره !!!!
آه و نالس این روزا که بدم میاد ازش !!!
اما اونچه که هست اینه ... اینکه هیچ کس نیس هیچ کس حتی واسه حرف زدن واسه شنیدن حرفات هیچ کس  !!!
ماکزیمم داد و هوار من تو این وبلاگه بقیش تو دله خودمه که داره میپوکه !!!
آه کاش زودتر این روزا تمام بشن ...

الکی

به اینکه نباشی عادت نکردم ... قسم خورده بودم اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا  همیشه ... نمیشه ... چقد غصه گفتم که دریا بخوابه چقد گریه کردم نفهمم سرابه نفهمم کجامو نفهمم کجایی ... چقد با تو بودم تو عین جدایی قسم خورده بودم  اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا  همیشه ...

heey

نخست ثانیه‌ها
کمی بعد
دقیقه‌ها
ساعت‌ها
روزها ..

به خودت که می‌آیی
می‌بینی
سال‌هاست
درد می‌کشی وُ
چیزی حس نمی‌کنی

دعا ...

میدونم باید داستان اتفاقای این مدت رو بنویسم اما هنوز ذهنم مرتب نیست واسه نوشتن اما مینویسم !!
جمعه قراره یه آزمون استخدامی شرکت کنم خدا کنه قبول بشم واسم دعا کنید ... لطفا خدا آینده زندگیم بسته به این آزمونه بی پولی ... !