به اینکه نباشی عادت نکردم ... قسم خورده بودم اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه ... نمیشه ... چقد غصه گفتم که دریا بخوابه چقد گریه کردم نفهمم سرابه نفهمم کجامو نفهمم کجایی ... چقد با تو بودم تو عین جدایی قسم خورده بودم اگه از تو جداشم دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه ...
در ضمن قصه با قاف نبشته میشه نه با غین
اووووه حواسم نبود !!