وقتی کوچیکتر بودم دنیا رو دوست داشتم ... فک میکردم همه آدما خوبن ، همه جا قشنگه ... بزرگتر که شدم دیدم انگار دنیا داره عوض میشه ... آدما عوض میشن ... بد میشن ، سخت میشن ، سنگ میشن ... الان میفهمم نه ه ه ه ه ه این دنیا نیست که عوض میشه این منم که دارم واقعیت ها رو میبینم بزرگ میشم ... ترسیدم ، تو خودم رفتم ، احساس میکنم گم شدم احساس میکنم پدر مادرم منو واسه این دنیا و سختیاش آماده نکردن ... نمیدونم چند وقت دیگه چیا میفهمم اما از این دنیا و آدماش میترسم حس میکنم به هر کس اعتماد کردم بد دیدم ... احساس میکنم به یه روانشناس نیاز دارم ... احساس میکنم از هرکس خوشم میاد اون آدم بدیه و من کلا جذب آدمای بد میشم ...
اینقدر غمگین نباش
همه ی آدما هم بد نیستن
اگه زشتی لباس زیبایی به تن نکنه هیچکس جذبش نمی شه..