خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

70

وقتی کوچیکتر بودم دنیا رو دوست داشتم ... فک میکردم همه آدما خوبن ، همه جا قشنگه ... بزرگتر که شدم دیدم انگار دنیا داره عوض میشه ... آدما عوض میشن ... بد میشن ، سخت میشن ، سنگ میشن ... الان میفهمم نه ه ه ه ه ه این دنیا نیست که عوض میشه این منم که دارم واقعیت ها رو میبینم بزرگ میشم ... ترسیدم ، تو خودم رفتم ، احساس میکنم گم شدم احساس میکنم پدر مادرم منو واسه این دنیا و سختیاش آماده نکردن ... نمیدونم چند وقت دیگه چیا میفهمم اما از این دنیا و آدماش میترسم حس میکنم به هر کس اعتماد کردم بد دیدم ... احساس میکنم به یه روانشناس نیاز دارم ... احساس میکنم از هرکس خوشم میاد اون آدم بدیه و من کلا جذب آدمای بد میشم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:05 http://donyayeinruzayeman.blogsky.com/

اینقدر غمگین نباش

همه ی آدما هم بد نیستن

آناهیتا یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 http://mariposa.blogsky.com/

اگه زشتی لباس زیبایی به تن نکنه هیچکس جذبش نمی شه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد