خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

15

امروز یه عالمه ه  ه ه ه خندیدم ... یه دوستی دارم اسمش آناست ... واسه پروژه sql مجبور شدیم بمونیم آموزشگاه تا با دوستام روش کار کنیم ... ساعت 2 شده بوووود همه گرسنه بودیم... آنا گفت بچه ها من لواشک دارم میخورید؟

ما هم از خدا خواسته گفتیم : بلهههههههههههههه

آنا هم 3 تا لواشک داد دستمون !!

اولین تیکه رو گذاشتیم دهنمون...یهو گفت بچه ها اینو وقتی رفته بودم شوشتر(یکی از شهرستان های اهوازه ! ) خریدم !!!!

ما سه تا

- آنا تو که 3 ماهِ  با مایی کی رفتی شوشتر ؟؟؟

آنا- 5 یا 6 ماه پیش !!

 ما 3 تا    آنا ا ا ا ا ا ا

هیچکدوم تیکه اول لواشک رو قورت نداده بودیم بدو بدو رو جلد لواشک دنبال تاریخ مصرف میگشتیم تا بالاخره این لقمه سر گردون رو بدیم پایین یا نه!!!

آنا - نگران نباشید بچه ها من قبلا یه لواشک داشتم  یه سال مونده بود!!

ما 3 تا هم از خدا خواسته لواشکه رو دادیم پایین !!

یکی از بچه ها - ااااا 1سال مونده بوده خوردیش هیچیت نشد!!!

آنا - نه نخوردمش هنوز دارمش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ما 3 تا آناااااااااااااااااا... دوباره بدو بدو رو جلد لواشک دتبال تاریخ مصرفش گشتیم.



* واسم دعا کنید از گذر این لحظه به شدت نگرانم ..





نظرات 3 + ارسال نظر
ستاره شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 20:10 http://ssetare.blogsky.com

یعنی واقعا دلتون میومد از لواشکه بگذریدو نخوریدش؟؟؟

آره آخه وقت مریض شدن ندارم :دی
بخوام مسموم بشم یه چیز با کلاس تر انتخاب میکنم لواشک چیه بابا :دی

سام چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:23 http://havayetora.blogsky.com/

هه هه ... نه لواشک هیچوقت خراب نمیشه ... من خودم درست میکنم با آلو ... خیلی حال میده ... راستی یادم انداختی تا فصلش تموم نشده عصری برم بخرم درست کنم

نوشین جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:15

نمی دونم چرا ولی خیلی ازوبلاگت خوشم اومده اجازه هست لینکت کنم

لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد