خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

۱۰

مدت هاست سعی کردم خوب باشم ... دروغ نگم ... هرچند میتونم اما کسی رو نپیچونم هوشم رو واسه سرکیسه کردن کسی استفاده نکنم و البته حواسم هم به آدم زرنگای اطرافم جمع باشه که سو استفاده نکنن

سعی کردم رو بازی کنم اما یه چند وقته دیگه خوشم نمیاد از اینقد صادق بودن ... آخه  باعث شده زود فکرام لو بره ... یه جورایی صداقتم چشمام رو شفاف کرده نمیدونم منظورم واضح هست یا نه!؟

واسه همین یه روز بلند شدم و تصمیم گرفتم یکم بد باشم و دروغ بگم بدون اینکه به کسی آسیب بزنم با حال بود و خیلی هم کیف داد ... 

آدم گاهی دلش میخواد بد باشه اما من دلم نمیاد کسی اذیت بشه فک کنم شانس بزرگی که اوردم قلب مهربونمه و گرنه اگه دل سوز نبودم آدم خیلی مزخرفی میشدم!


نظرات 2 + ارسال نظر
سام چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:42 http://havayetora.blogsky.com/

؟؟؟؟!!!!!!!!!

ستاره جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:48 http://ssetare.blogsky.com

چشم شفاف بودنو خوب اومدی
اینقد بدم میاد که چشمام با همه حرف میزنه
که هرچی هست و نیستو لو میده
مرسی خانمی

آره خیلی بده ... خیلی !!
فدای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد