خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

69

فکر نمیکردم تا این حد عاشق باشم ... گریه گریه گریه .... میدونم نباید باشه اما بند نمیاد این اشکا ... قلبم سوخت از عشقه دروغیش ... آه آه آه چقد آدما پست شدن ... چقد زیاد ... دلم گرفته از دنیا از آدما ... 9 بهمن عروسی دختر عمشه میاد اهواز ... ای خدا تو مسیر تصادف کنه بمیره بیاد اهواز من میمیرم ....

68

کار کردن سخته اما لازمه ... دلم گرفته اما وقته غصه خوردن ندارم خدا رو شکر ...

نتایج ارشدمو نمیدونم کی میزنن کاش جوابش اوکی باشه هرچند هیچ فایده ای به حال من نداره ... خدا بزرگه ...

67

روزها گریه کردم شاید 4 روز تمام ... بخاطر نا فرجامیه عشق ، دوست داشتن خوبه اما دوست داشته شدن قشنگ تره ... تمام عشقم رو نثار آدمی کردم که میپذیرفت اما قلبش با من نبود !
نمیشه کسی رو مجبور کرد اما خوبه آدم صادق باشه .... 

وقتی کسی رو دوست داری حق نداری آدمای دیگه رو به بازی بگیری اون با من بازی کرد هم به عشق من جواب مثبت داد هم برای داشتن کسی که دوستش داشت تلاش کرد و تو این جریان اون دختر رو بدست اورد !!!
روزای سختی بود اما گذشت نمیگم احساسم بش دروغ بود سطحی بود نه عمیق بود واقعی بود اما قلبم شکست با همه احساسم گذاشتمش کنار ... بخشی از قلبم رو خاطراتم پر میکنن اما دیگه بش بها نمیدم!
لیاقت اون آدم عشق پاک من نیست نیاز یکی دیگس !

روزای بدی بود پر از غم هنوزم هست اما نه مثل قبلتر ! 

 

*** خدا کمکم کن لطفا

66

باش جدی حرف زدم از اینکه میخواد چی کار کنه ؟؟؟
میگه دوستم داره
گفتم به خانوادت بگو
میگه گفتم اما مامانم توجهی نکرد  

میگه باید رفت و آمد کنیم تا خانوادم ببیننت ... ههه ... بش گفتم تو هنوزم اون دختره رو دوس داری ؟؟
گفت باید برم نماز بخونم !!!
گفتم جوابمو گرفتم ... گفت بای

65

بش زنگ زدم ... کلی حرف زدیم از اینکه واسه کارش میخواد چی کار کنه ... من تو برنامه هاش نبودم ... میگفت صادقیه خونه میگیریم با هم و فلان کار میکنیم و از این حرفا اما نمیگفت کی میخواد بیاد واسه خاستگاری ... سر کارم یعنی ؟؟؟؟