خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

کار 2

امروز خوب بود صبح سر کار بودم اتفاق بدی نیفتاد اوضاع خوب بود هنوز کمی سرگردانم ... گاهی غمگیم میشم گاهی خوشحال اما راضی نیستم ... دنیام چیزی به اسم دل خوشی نداره ... عشق نداره ... حمایت ندار ... شونه ای واسه گریه میخوام که نیست .
رنگ دنیام سیاه شده
گاهی یه نقطه نور میبینم که خیلی زوود اون هم از بین میره ... خوشبختی بقیه رو میبینم دلگیر میشم از این حالت خودم بدم میاد نه که واسه اونا همچین چیزی رو نخوام نه بیشترش رو هم میخوام اما تو قلبم میگم پس من چی ؟؟؟؟ 

نظرات 4 + ارسال نظر
امیر یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:18

سلام، مطالبت رو خوندم ،

خوبه مثل مطالب من حرف دل.راحت و خودمونی .

منم امروز 2 و3 تا پست از محل کارم نوشتم.

بیشتر بهت سر میزنم .

موفق باشی

حتما اما آدرس سایتت رو هم بذاری ممنون میشم

امیر یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:19 http://amghha.blogsky.com

سلام، مطالبت رو خوندم ،

خوبه مثل مطالب من حرف دل.راحت و خودمونی .

منم امروز 2 و3 تا پست از محل کارم نوشتم.

بیشتر بهت سر میزنم .

موفق باشی

ممنون خوشحالم میکنی ... منم حتما وبت رو میخونم ... موفق باشی

مرضیه یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:26 http://masirezendegi.blogsky.com

خوشبحالت حدا اقل میری سرکار

ای بابا یه زمانی منم اینو به خیلی ها میگفتم ...

زهرا یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 22:31 http://toramontazerand.blogsky.com/

من این روزا دلمو به اینده خوش کردم.شاید برسه یعنی باید برسه روز شادی ما

ایشالله .... کاش قلبمون شاد بشه هر چه زوووودتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد