خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

59

قبلا فکر میکردم دنیا خیلی قشنگه هرچی بزرگتر میشم میبینم نه اینجا اصلا جای قشنگی نیست تو این دنیا هیچ حسه خوبی نیست !!!
حداقل خدا چیزی واسه من کنار نگذاشته !!!!!
تو وبلاگ یکی از بچه ها خوندم که نوشته بود عینکی بودن خیلی خوبه , وقتی گریه میکنی از پشت عینک معلوم نیست آره راست میگه!!! چند وقته عینک آنتی رفلکتیوم رو بجز پشت سیستم جاهای دیگه هم استفاده میکنم به همه هم میگم دوسش دارم آره دوسش دارم ... پوشش خوبیه رو غم هایه یک  چشم خسته !!
از این حسه غم خسته شدم انگار قرار نیست تمام بشه !!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
من ودفترم جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 15:08

منم باهات موافقم.
هر چی بیشتر میگذره راهمون سخت تر میشه.
راهمون تیره تر میشه
راهمون تاریک تر میشه
راهمون خلوت و.خلوتو.خلوت تر
تا اینکه میرسیم به خود.خود.تنهایی
واکنون .تنهای تنهایم
هیچ وقت تنهایی رو از وجود حس کردی؟
امیدوارم نکنی چون خیلی درد داره.اینقد
دردت میگیره که دیگه نفست بالا نمیاد
اینم تقصیر خود ادماست.راه رو اشتباه رفتم
با همچنان دردو.زجر تنهایی مبتلا گشتم
که هیچ راه برگشتی نیست.
دیگه هیچی مثل قبل نمیشه
دیگه هیچی بر نمیگرده
چون از درون تغییر کردم
از درون ویران شدم

:-(
تنهایی رو با درد تجربه کردم شاید راه اشتباه باعثش باشه اما انتخابه بعضی راه ها دسته خود آدم نیست .

گیتاریست پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 http://guitarist0.blogsky.com/

مرسی، چشات خوشگل می بینه !

:-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد