خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

56

چه فایده دوست داشتن ... چه فایده عاشقی ... وقتی نتونی بش بگی یا بفهمه اما نخواد بفهمه ... شاید و نه حتما من بازندم چرا درگیر همچین آدمی شدم ... چرا یکی باید این همه خوب باشه ؟!
چرا من خوبی هام دیده نمیشه ؟!
چرا دارم میسوزم اما میریزم تو خودم ... سخته ... خیلی سخته !
بی پروا بش فهموندم اما عکس العملش آنی بود ...

"" بش گفتم چقد ما شبیه به همیم گفتم من تو ام یا تو منی ؟؟
گفت تو همه وجود منی """
اندازه همه دنیا ذوق کردم ... موندم بین حرفام بین حرفاش :-(
نمیدونم چه کنم با خودم میگم دوستم نداره میگم میرم که نباشم میگم نمیبینتت اما گاهی بعضی حرفاش بعضی کاراش میاد یه قدم جلو اما فقط همین با خودم میگم آدم اجتماعی و خوش مشربیه اینا رو همینجوری میگه ... میگم توهم دارم اما نمیدونم نمیدونم نمیدونم ... لعنتی من هیچی نمیدونم !!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد