خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

۴۰

خسته شدم از این روزا ، از این اوضا ، باید یکم اوضا بهتر بشه ... نمیشه که همش همه چی ساده باشه ، روتین باشه ، بد باشه ، همه مردم تو زندگیشون افت و خیز دارن قبول اما خب پس این خیزشه زندگیه من کجاست ؟ کی وقتش میرسه؟
دارم خسته میشم ، از این روزا ، از این همه دویدن ، نشدن  ، نرسیدن ... چرا ؟؟ تا کی حسرت خوردن ، هم خودم هم کسایی که دوستشون دارم دلم یه روزه خوب میخواد یه روز بهتر از امروز...
اینم شده اوضای دوره جوونی تو اوج سالهای زندگیم با همه انرژی که صرف میکنم باید حسرت بخورم ... هی ی ی ی ی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد