خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

چشم

عصر باید برم چشم پزشکی

 شوخی که نیس هر بشری روزانه 14 ساعت پای سیستم باشه(الان بخاطر ارشد بی نهایت کم شده )  بقیه وقتشو هم یا کتاب بخونه یا فیلم ببینه آخرش همین بلا سرش میاد، بدبخت اسمش چشمه از رگ و خون و اینجور چیزاست (نمیدونم از چی دقیقا ساخته شده تو دبیرستان رشتم ریاضی بود آخه ! ) تیکه سنگ که نیست !!!!!
امیدوارم عینکی نشم

احتمالش کمه احساسم میگه عینک رو شاخته فاطمه خانم (من شاخ ندارم ها !!!)

جیغ

دلم میخواد جیغ بزنم !!!
نطرم عوض شد هیچ چیز این اوضا خوب نیس ... هیچ...

23

*  اوضاع خوبه ، همه چی خوب پیش میره خدا رو شکر !!


** یه داستان مزخرف گفتنی نیست اما ...
یه دوستی دارم سال ها با هم بودیم خیلی سال پیش (بچه بودم و احمق ) شاید 2 سال ،  شایدم 3 سال پیش  اومد خونمون (معمولا زیاد میومد ) بین عکسا خانوادگیمون عکس یه پسر بود بش گفتم اینو میبینی من از این خوشم میاد نظرت چیه ؟ (یه دید بچه گانه بود نه احساس واقعی ) گفت اون چی ؟ گفتم نه بابا محل سگ هم نمیزاره البته خب منم واسم مهم نیس همینجوری خوشم میاد ازش ، گفت شاید خودش کسی رو دوس داره !؟
گفتم نمیدونم شاید !
گفت شمارشو داری ؟ بده تا واست در بیارم !
گفتم باش (آدم اینقد گاگول آخه !! )

خلاصه گذشت و بعد از مدت ها فهمیدم بله ه ه ه ه ه ه ه ه  خانم رفته رو مخ طرف
باش دعوا کردم گفت رابطشو قطع میکنه و عذر خواهی کرد منم پذیرفتم !
باش دوست موندم اما دیگه حواسم بش بود !!!!
 نمیدونم شاید هم اشتباه کردم !!!

(اگه نظری دارید خوش حال میشم بگید !!! )

خلاصه سالها از این قضیه گذشت ولی چند روز پیش یه جایی با هم رفتیم تعریف کرد با پسری که قبلا دوس بودن به هم زدن و ...
قبلا از من راجع به این پسره پرسیده بود یکی از دوستام این پسره رو میشناخت گفته بود آدم خوبی نیس منم بش گفتم این دوستم میگه آدم خوبی نیس !!!
حالا با این آقا که میخواسته به هم بزنه از من مایه گذاشته بود که آره فلانی (اون دوست بنده که از قضا با این پسره هم آشناست) گفته بود تو آدم خوبی نیستی من باور نمیشد !!!!

نباید واسه خالی شدن حرص خودش از من استفاده میکرد آدم احمقی نیس از عمد بوده میخواست حرص پسره رو در بیاره واسه همین از من مایه گذاشت !!!

شاید ارتباط این 2 جریان مسخره باشه اما خب یه چیزی هست به اسم فطرت که تغییر نا پذیره این آدم خیلی سود جوست .

یکم حس بدی دارم !
نمیدونم نوع ارتباطمو با این چه کار کنم ؟!
قطع کنم با ...
یه جوری احساس انزجار بم دست داده !!
اینکه این آدم واسه بقیه زندگیم آدم خطرناکیه !!!



بی مخاطب

 

 

 

 

نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست !!! 

 

 

پ.ن : مخاطب خاص نداره، خوشم میاد ازش !!!

22

*  با یکی از رتبه ارشدیا حرف زدم بیشتر منابعی رو که دارم منابع درستن ... زوم ذوم ضوم ظوم کردم رو ارشد ... میگیرمش امسال ... کتابا رو باز نکردم واسه خوندن از فردا شروع میشه ... رو کم کنی با خودم



** دارم از رو دفتر خط خالم خط تمرین میکنم خط نوشتاری !!
تن هرچی خطاطه تو تاریخ داره تو گور میلرزه !!!
تمرینامو خودم میبینم لذت میبرم ها ، نشون بقیه که میدم یه نگاه نیست در جهانی بم میندازن


***  جلسه قبلی کلاس  C# دیر رسیدم! مجبور شدم دروغ بگم تصادف کردم  ، خدا هم لطف کرد تو برگشت 1 ماشین رو از بغل گوشم رد کرد تا من باشم تا آخر عمرم دیگه دروغ نگم والا دروغکی دروغکی راستکی میشه یهو  !!!


پ.ن : قبلا هم میخوندما نه اینکه از الان تازه بخوام بخونم از حالا جدی تر شدم !