خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

۴۸

اینکه نوشته های یه نفر جذاب نباشه بستگی به این داره که اون نوشته واسه جذاب بودن نوشته شده باشه یا نه !!!
این چیزایی که مینویسم اینجا ، واسه با حال بودن و خونده شدن نیست نه اینکه نخوام کسی بخونه ها نه !
اما خب هدفم چیز دیگس میخوام ذهنم رو خالی کنم بعضی چیزا رو ثبت شده داشته باشم تا بعدا یه نگاهی بشون بندازم ... اینو نوشتم در جوابه بعضی از دوستان !

۴۷

چقد جالب اتفاقایی میوفته تو زندگی که هیچ کس مقصر آن ها نیست بجز خودت و ساده اندیشی هات ... اینکه بدونی اما بخوای تجربش کنی ... میگذره اما تجربه رو تجربه اوضا رو خراب میکنه  

**
ارشد پوستم رو کند ... کاش دولتی  قبول بشم ... نکبت
 

***
این آقای عاشق قراره اسفند ماه بره خاستگاریه اون دختره ... دوس دارم ببینم نتیجش چی میشه !
زندگی عجب بازی های جالبی داره ... لذت میبرم از این سرگردانیه  آدمها ... 
   

****
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره
دیگه حرفای علاقه همه مردن تو دلم  

۴۶

ذهنم نمی تواند پا به پای بدنم بیاید...

۴۵

بابا جون من این آهنگا چیه میزارید رو بلاگاتون!!
 
یه بلاگو باز کردم مطالبش جالب بود  اما خوب آهنگش آشغال بود بستم اومدم بیرون ...

**
مامانم یه پسر دایی داره ۳ دبیرستانه از خونه در رفته فک کن !!!
تو این سرما انگار مغزه مردمو خر گاز گرفته ...خو  بزار هوا خوب بشه بعد فرار کن !!!

۴۴

یه دختر دایی دارم 8 سالشه هر روز بعد از مدرسه میاد خونه ما تا زمانی که مامانش از سر کار برگرده و بره خونشون  !!
این بچه حکم مادر شوهر داره واسه من,  تیکه میندازه به آدم بیا ببین اما در کل دوسش دارم !!!!!
دیشب قبل خواب رفته بودم جلو آینه میگفت مگه میخوای بری عروسی خودتو تو آینه نگا میکنی ؟!
بگیر بخواب دیگه :| :|
 

***
امروز هم داداشم بش میگفت این کارتون چیه نگاه میکنی این  واسه 5 ساله هاست !
گفت نه 5 ساله ها یه چیز دیگه میبینن از اینا نمیبینن که !
داداشم گفت اینقد کارتونش الکیه آخه تو اصلا میفهمی داستانش  چیه  !
گفت خب معلومه که نمیفهمم اما دارم نگا میکنم تا بفهمم !!!!
تی وی خونه ما در بست واسه ایشونه حالا جرات داری چیزی بش بگو مامانم ( عمش ) حالتو میگیره !!!!
در کل ما از عمه هم شانس نداشتیم !!!!