خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

چشم

عصر باید برم چشم پزشکی

 شوخی که نیس هر بشری روزانه 14 ساعت پای سیستم باشه(الان بخاطر ارشد بی نهایت کم شده )  بقیه وقتشو هم یا کتاب بخونه یا فیلم ببینه آخرش همین بلا سرش میاد، بدبخت اسمش چشمه از رگ و خون و اینجور چیزاست (نمیدونم از چی دقیقا ساخته شده تو دبیرستان رشتم ریاضی بود آخه ! ) تیکه سنگ که نیست !!!!!
امیدوارم عینکی نشم

احتمالش کمه احساسم میگه عینک رو شاخته فاطمه خانم (من شاخ ندارم ها !!!)

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:09

گرمای هوای اهواز هم بی تاثیر نیست برو بیمارستان فارابی

100% بی تاثیر نیست !!
رفتم دکتر متخصص واسه یه ماه دیگه نوبت داد !!!

حسین دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 21:49 http://mbzh.blogsky.com/

به سلامتی عینکی شدیاااااااااااااااااااااا
چرا به وب من سر نمیزنید

هنوز عینکی نشدم !
حتما سر میطنم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد