خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

خاطرات من

23

*  اوضاع خوبه ، همه چی خوب پیش میره خدا رو شکر !!


** یه داستان مزخرف گفتنی نیست اما ...
یه دوستی دارم سال ها با هم بودیم خیلی سال پیش (بچه بودم و احمق ) شاید 2 سال ،  شایدم 3 سال پیش  اومد خونمون (معمولا زیاد میومد ) بین عکسا خانوادگیمون عکس یه پسر بود بش گفتم اینو میبینی من از این خوشم میاد نظرت چیه ؟ (یه دید بچه گانه بود نه احساس واقعی ) گفت اون چی ؟ گفتم نه بابا محل سگ هم نمیزاره البته خب منم واسم مهم نیس همینجوری خوشم میاد ازش ، گفت شاید خودش کسی رو دوس داره !؟
گفتم نمیدونم شاید !
گفت شمارشو داری ؟ بده تا واست در بیارم !
گفتم باش (آدم اینقد گاگول آخه !! )

خلاصه گذشت و بعد از مدت ها فهمیدم بله ه ه ه ه ه ه ه ه  خانم رفته رو مخ طرف
باش دعوا کردم گفت رابطشو قطع میکنه و عذر خواهی کرد منم پذیرفتم !
باش دوست موندم اما دیگه حواسم بش بود !!!!
 نمیدونم شاید هم اشتباه کردم !!!

(اگه نظری دارید خوش حال میشم بگید !!! )

خلاصه سالها از این قضیه گذشت ولی چند روز پیش یه جایی با هم رفتیم تعریف کرد با پسری که قبلا دوس بودن به هم زدن و ...
قبلا از من راجع به این پسره پرسیده بود یکی از دوستام این پسره رو میشناخت گفته بود آدم خوبی نیس منم بش گفتم این دوستم میگه آدم خوبی نیس !!!
حالا با این آقا که میخواسته به هم بزنه از من مایه گذاشته بود که آره فلانی (اون دوست بنده که از قضا با این پسره هم آشناست) گفته بود تو آدم خوبی نیستی من باور نمیشد !!!!

نباید واسه خالی شدن حرص خودش از من استفاده میکرد آدم احمقی نیس از عمد بوده میخواست حرص پسره رو در بیاره واسه همین از من مایه گذاشت !!!

شاید ارتباط این 2 جریان مسخره باشه اما خب یه چیزی هست به اسم فطرت که تغییر نا پذیره این آدم خیلی سود جوست .

یکم حس بدی دارم !
نمیدونم نوع ارتباطمو با این چه کار کنم ؟!
قطع کنم با ...
یه جوری احساس انزجار بم دست داده !!
اینکه این آدم واسه بقیه زندگیم آدم خطرناکیه !!!



نظرات 1 + ارسال نظر
ستاره چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 http://ssetare.blogsky.com

هرچی ادم دورو بر این ادما کمتر بگرده بهتره

چی بگم والا !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد